افلاکیان ...
چه شبهایی بود..
شبهایی که در برابر عظمت آسمانیان و از تبار افلاکیان چیزی جز تحسین نمی شد گفت...
شبهایی که صدای ربنا ربنای آنان از فرش به عرش میرسید
ولی ندای لبیک را فقط و. فقط خودشان میشنیدند..
آنان ربنا لا تزغ قلوبنا می گفتند.و ربنا اننا سمعنا....
آری آنان به حقیقت نشانه های ایمان و اخلاص و تقوا بودند.ا
ینکه همه توجه و مخاطب ما جاماندگان می باشند.
جامانده ای که هنوز عطش دانستن و رفتن دارد..
باری ما شب زده بودیم
اما امشب درمانده ایم.
ما به آب زدیم که سیراب شویم اما دریغ از اینکه باید شنا آموخت تا دل به دریای کبریایی زد...ا
فسوس که ما دریا را در تنگ دنیا محصور کرده بودیم..
بیا جامانده بیا دل آرام کن ...
دل محکم دار که تو آیات فراوان دیده ای و آثار فراوان داشته ای..
دل محکم دار که الله رحیم است و کریم است رحمان...
دل قوی دار که ما نادیده شاهدانیم.
دل قوی دار که ما نا آشنا وارثانیم.
اما من میگویم که ما ناشنیده مستمعانیم...
بگذار وقتی خاطرات تداعی میکنند.صبوری کرده و به امید نیم نگاهی نه نه ذره نگاهی باشیم..
بیا جامانده
بیا ربنا بخوانیم.
ربنا از عشق وجود ربنا با سوز دل ربنا به شیدایی....
شاید سحرگاهی بیاید که ما نیز ذره ای از آن همه معنویات را بچشیم..
بیا تا حواسمان باشد که این خونها که ریخته شده.مفت و ارزان بدست نیامد که الان سهل و آسان از دست بدهیم...
جامانده می دانم که زیبا می سوزی
چونان شمع در اتاقی تاریک و محصور....